توضيحات كامل :

پاورپوينت ساختارگرايان در مديريت و تئوري هاي مديريت پيشرفته

 

اين پاورپوينت در مورد ساختارگرايان در مديريت و تئوري هاي مديريت پيشرفته در 66 اسلايد كامل با افكت مناسب و شامل: ساختار چيست،پاورپوينت ساختارگرايان در مديريت و تئوري هاي مديريت پيشرفته، ساختارگرايان در مديريت ،تئوري هاي مديريت پيشرفته،ساختارگرايان ،ساختارگرايي،تعاريف مختلف بوروكر و...ومنابع مي باشد
قسمتي از متن:
نظريه فرايندي مديريت بانام هنري فايول همراه است وي يكي ازبنيانگذاران مكتب كلاسيك به شمارمي رود.فايول كل امورسازمان رابه "فني"،"بازرگاني"،"مالي"،"ايمني"،"حسابداري" ووظايف مديريتي تقسيم كرد.وي وظايف مديريتي راشامل "برنامه ريزي"،"سازماندهي"،"فرماندهي"،"هماهنگي" و"كنترل" دانسته ومعتقدبوداين چندوظيفه براي انجام وهدايت سازمان واستفاده كارآمددرفعاليت هاي سازماني مي باشد.فايول14اصل راتحت عنوان اصول مديريت ارائه دادكه مديران مي توانندعمل وسبك مديريتي رابراساس آن،جهت موفقيت خودشان تعيين كنندوآن اصول شامل،تقسيم كار،اختيارومسئوليت،وحدت فرماندهي،وحدت مديريت،تبعيت منافع فردي ازمنافع سازماني،جبران خدمات،متمركزسازي وتمركزكنترل،مشخص كردن خط اختياربالا به پايين ياسلسله مراتب،نظم،عدالت،انضباط كاركنان،ثبات،تشويق ابتكارعمل وتقويت روحيه گروهي مي باشد.پيش ازفايول،معمولا اعتقادبراين بودكه مديران بااين ويژگي هابه دنيامي آيندونمي توان آنهاراساخت ولي فايول براين نكته تاكيدكردكه مديريت هم مانندهرهنرديگري،يك هنراست ومي توان اين اصول رابه ديگران آموزش داد.
نظريه بوروكراسي
درحالي كه توجه عمده تيلوروفايول برمسائل علمي مديريت وكارايي،براي كسب اهداف معطوف بود،توجه ماكس وبربه اين مساله اساسي ترمعطوف بودكه چگونه مي توان ساختارسازمانهارابه طورمناسب طراحي كرد؟ماكس وبريك جامعه شناس آلماني بودوبااين استدلال كه يك سازمان هدفدارداراي هزاران كارگروكارمنداست وبراي انجام دادن كارهاناگزيراست قوانين ومقررات رابه صورت دقيق رعايت كند،تئوري مديريت ديوان سالاري ياهمان بوروكراسي راارائه كردودرآن به سلسله مراتب اختيار،خطوط ارتباطي وقوانين ومقررات بسيارتوجه دقيق كرد. بوروكراسي ازدوواژه بوروبه معناي دفتركاربخش دولتي وخصوصي وهمچنين به معناي ميزتحريروكراسي به معناي حكومت ودرمفهوم اداري به معناي حكومت ادارات وسازمانهااست.اماتعيين مفهوم بوروكراسي كاري است كه توسط وبرحقوقدان وجامساختار نظامي است متشكل از اجزايي كه رابطه‌اي همبسته با يكديگر و با كل نظام دارند، يعني اجزاء به كل و كل به اجزاء سازنده وابسته‌اند، چنان‌كه اختلال در عمل يك جز، موجب اختلال در كاركرد كل نظام مي‌شود. لوسين گلدمن در زمينه ادبيات ساختار گفته‌است: "در ادبيات منظور از ساختارگرايي بيشتر به معناي نظامي است كه بر پايه زبان‌شناسي استوار است… وظيفه نقد ساختاري از ۳ مرحله تشكيل مي‌شود:

استخراج اجزاء ساختار اثر
برقرار ساختن ارتباط موجود بين اين اجرا
نشان دادن دلالتي كه در كليه ساختار اثر هست.
اما آنچه در نقد ساختاري بيشترين اهميت را دارد آن است كه اين روش نمي‌كوشد تا معاني دروني اثر را آشكار كند، بلكه كوشش آن بر اين است كه سازه‌هاي يك متن را استخراج كند. به گفته لوي استروس، شايد روش ساختارگرايي چيزي بيش از اين نباشد، تلاش براي يافتن عنصر دگرگوني ناپذير در ميان تمايزهاي سطحي.

داد اتزينوني يكي از صاحب نظران مكتب ساختارگرايان:

اين مكتب را به عنوان تلفيقي از مكاتب ابزارگرايان و انسان گرايان مي داند

ساختارگرايان به روابط ساختار رسمي و غير رسمي ،حيطه گروه هاي غير رسمي و روابط حاكم مابين آنان در داخل و خارج از سازمان ،پاداش هاي مادي و اجتماعي و روابط متقابل ما بين آن ها و واكنش متقابل بين سازمان و محيط آن توجه يكساني دارد